موبایلستان مجتمع آموزش عالی جهرم

به وبلاگ موبایل خوش آمدید.amin442@gmail.com

موبایلستان مجتمع آموزش عالی جهرم

به وبلاگ موبایل خوش آمدید.amin442@gmail.com

سری ۱

۱-مرده به رفیقش میگه: میخوام دختر شاه رو بگیرم! رفیقش میگه: چرت نگو ! مگه کشکیه؟!  مرده میگه: بابا من که راضیم، ننم هم که راضیه، فقط مونده شاه و دخترش

۲-مرده رفته بوده تماشای مسابقه دو و میدانی، وسط مسابقه از بغلیش میپرسه: ببخشید، اینا واسه چی دارن میدون؟! یارو میگه: برای اینکه به نفر اول جایزه میدن. مرده یوخده فکر میکنه، میپرسه: پس بقیشون واسه چی دارن میدون؟!

۳-یه نفر سوار آسانسور میشه، میبینه نوشته‌: ظرفیت 12 نفر. باخودش میگه: عجب بدبختیه‌ها! حالا 11 نفر دیگه از کجا بیارم؟

۴-طرف داروخونه داشته، یک روز  جلو در مغازه بزرگ مینویسه: سوسک کش جدید رسید! خلاصه بعد یک مدت یک بابایی میاد تو میگه: ببخشید، جریان این سوسک‌کش جدید چیه؟ این خونة ما رو سوسک سر گرفته. طرف میگه: این دارو خیلی جدیده و بازدهیش هم تضمینیه. شما این دارو رو میریزید تو یک قطره چکون، بعد کشیک میکشید تا سوسکها رو بگیرید. هر سوسک رو که گرفتید، در روز سه نوبت (صبح و ظهر و شب) تو هر چشمش دو قطره ازین دارو میچکونید، بعد از یک مدت سوسکها کور میشن و خودشون از گشنگی میمیرن! یارو کف میکنه، میگه: خوب آخه اگه سوسکها رو بگیریم که همونجا درجا می‌کشیمشون!  طرف میره تو فکر، بعد یک مدت میگه: آره خوب، ازون راهم میش!

۵-از طرف میپرسن چندتا بچه داری؟ انگشت کوچیکشو نشون میده، میگه: هفت تا! ملت تعجب میکنن، میگن: بابا این که فقط یکیه! میگه: آخه دادم mp3ش کردن!

۶-یارو میره مسابقه بیست سوالی،  رفقاش از پشت‌ صحنه بهش میرسونن که: جواب برج ایفله،  فقط تو  زود نگو که ضایع شه. خلاصه مسابقه شروع میشه، یارو میپرسه: تو جیب جا میگیره؟ میگن: نه. یارومیگه:...ها!  پس حتماٌ برج ایفله!

۷-ماشین طرف رو تو روز روشن، جلو چشماش میدزدن، رفیقاش میدون دنبال ماشینه و داد میزنن: آااای دزد! بگـــیـــرینش!  یهو طرف داد میزنه: هیچ خودتونو ناراحت نکنید.. هیچ غلطی نمیتونه بکنه! رفیقاش وامیستن، میپرسن: چرا؟ طرف میگه:من شمارشو برداشتم!

۸-طرف کارت تلفن میخره، عجالتاً اول میده پرسش کنن!

۹-طرف میره قنادی، میگه: ببخشید کیک هفتاد طبقه دارید؟! یارو میگه: نخیر نداریم. فردا دوباره طرف میاد، میپرسه: شرمنده، کیک هفتاد طبقه دارید؟ باز قناده میگه: نخیر نداریم. خلاصه یک هفته تمام هر روز کار طرف این بوده که بیاد سراغ کیک هفتاد طبقه بگیره و قناده هم هرروز جواب میداده که نداریم. آخر سر قناده با خودش میگه: این بابا که مشتری پایه هس... بذار یک کیک هفتاد طبقه براش بپزیم، یک پول خوبی هم بزنیم به جیب. خلاصه بدبخت قناد  یک کیک خوشگل هفتاد طبقه ردیف میکنه.اول صبح طرف میاد، میپرسه: ببخشید، کیک هفتاد طبقه دارید؟! یارو با لبخند بر لب میگه: بعله که داریم، خوبشم داریم! طرف میگه: قربون دستت، 500 گرم از طبقة بیست چهارش به ما بده!

نظرات 1 + ارسال نظر
میلاد سه‌شنبه 8 مرداد 1387 ساعت 12:02 ق.ظ http://www.jahrom-comp.blogsky.com

مرسی جالب بود!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد